مرا دعا کن ... دعا
کاش برایم دعا می کردی
با تو ام همین تو که این صفحه رو گذرا می بینی
مرا دعا کن
ببین چگونه پریشان گشته ام
آشفتگی رسم قشنگی نیست
سالهاست که تنها اشفته و پریشانم
مرا دعا کنید
بگو پیدا بشه
راحت بشه
گاهی فقط ارامش میخواهم
گاهی فقط می خواهم همه چیز به انتها برسه
گاهی فقط می خواهم سکوت بشنوم
گاهی به تنهایی شکنجه های زمانه را تحمل می کنم
به خدا بگو
دوستم داشته باشه
بهش بگو
انقدر که بین من و او فاصله است من بد نیستم
نترس مزا دعا کن
من به هیچ کس طعنه نمی زنم حتی اگر بشنوم
رمن نفرین نمی کنم حتی وقتی ازار می بینم
یا نفرین می شنوم
من ..
واقعا نمی دانم چه بدی کرده ام
باور کن خیلی فکر می کنم
همه اش یک چیز
کارهایی که نیمه می مانند
و باور کن تقصیر من نبود که نیمه مانده اند
مید انی
من نمی دانم چرا به مشکلی بر می خورم
به خدا بگو اسانی در کارش بینداز
به خدا بگو دلگیرم اما ...
قهر نکرده ام
نمی دانم چرا و چه چیز را تاب می آورم
فقط می دانم همین زندگی ساده من به سختی می گذرد
من ارزوی بدی نمی کنم من فقط
دوست دارم دنیا را بگردم
این همه سختی تو همین یه وجب خانه و نیم وجب اتاق
تو نمی دانی
اما مرا دعا کن
دعا
دعات میکنه!! پریشانی هم عالمی دارد... راستی اگه به شونه هات تکیه نکنه پس چی کارکنه؟بچسبه به دیوارسرد؟؟؟[تعجب]
یادم رفت بگم: اووووووووووووووول...
دعا کردم هرگز با او قهر نکنی دعا کردم مثل من نباشی که گاه ارزو هم ندارم دعا کردم سختی بکشی و حس کنی زنده ای و برای زنده بودن باید تلاش کرد دعا کردم بازم از بقیه بخوای دعات کنن و شاید به خاطر تو کسلیی که خودشونم فراموش کردن یه بار دیگه به چشای خدا نگاه کنن ممنون که یادم انداختی به دعای هم احتیاج داریم موفق باشی